برگرفته از متن کتاب: آخرین مشتری که رفت، قنبر نفس راحتی کشید. از روی صندلی برخاست رفت توی آشپزخانه، ظرف شو، ظرفها را توی دیگ پر از آبی ریخته بود و یکی یکی می شست، قنبر سینی را برداشت و رفت سر میزها. کاسه های ماست دست زده، کاسه های لوبیا، ترشی،...
↧